نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 ترکها میخواستند یک نفر رو اعدام کنند. بهش می گن: ‌چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. طرف هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، طرف نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! می زنه زیر خنده، میگه:هه هه... اتاق گاز ترکها رو ببین!ترکها میگن موقعی که از اون بالا کپسولهای گاز رو انداختیم رو سرت اون موقع خنده یادت میره!!

ترکه شبا يه پارچ آب خالي بالا
سرش ميذاشته و مي خوابيده ازش مي پرسن آخه خنگ چرا اينجوري مي کني؟ ميگه :
خوب يه موقع نصفه شب از خواب پا پيشم مي بينم تشنم نيست .. اونوقت چيکار
کنم؟ 

 

 ترکه باباش ميميره ميخواسته خاکش کنه جو ميگيرتش باراندازش ميکنه.  

پليس ماشين مسافر کشي را که با سرعت در خيابان ميراند ، متوقف کرد و گفت :
هشت تا مسافر داري و با اين سرعت هم ميراني راننده با عجله گفت : آخه اگه
تندتر نرم ، اون سه نفري که توي صندوق عقبند خفه ميشند .
 

 

ترکه خالي ميبنده که 10 بار رفته چين دوستاش بهش ميگن يه خيابون تو چبن اسم ببر ميگه شهيد بروسلي 


تا ترک رفته بودن ايستگاه راه‌آهن، تا ميرسن تو يهو قطار حرکت ميکنه،
اينها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو کي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي،
يکيشون ميرسه به قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميکنه دومي رو هم سوار
ميکنه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و کوفته برميگرده
تو ايستگاه، يک بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته کرديد؟
قطار بعدي نيم ساعت ديگه حرکت ميکنه، واميستاديد با اون ميرفتيد. ترکه نفس
زنان ميگه: ايلده منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا
رفيقام اومده بودن بدرقم. 

 

یک روز 3 تا دراکولا نشسته بودند اولی گشنش شد گفت من رفتم چیزی بخورم. بالهاشو باز کرد و رفت و بعد از 5 دقیقه برگشت تموم دهانش خون آلود بود دوستاش گفتن کجا رفتی؟ گفت اون ساختمون بلند را میبینید؟ گفتند آره گفت رفتم طبقه سوم یک دختر خوشگل آنجا بود خونشو خوردم. دومی دهنش آب افتاد و گفت: ما هم رفتیم و بال زد رفت و بعد از 5 دقیقه برگشت دهنشو صورتش پر از خون بود. بقیه گفتن کجا رفتی؟ گفت اون ساختمان بلند اولی هیچی اون برج بلند دومی را میبینید؟ گفتند آره. گفت:رفتم اونجا دو تا آدم خوشگل بودن خون هر دو تاشون رو خوردم. سومی که ترک بود دید عجب کم آورده هیچی نگفت و بال زد و رفت. 20 دقیقه گذشت اون دو تا دیدند دراکولا ترکه آمد آقا سر تا پا خون. تعجب کردند گفتن: بابا ایول کجا بودی؟ ترکه گفت: اون ساختمون بلند اولی هیچی اون برج دومی هم هیچی اون برج سومی رو میبینید؟ اون دوتا گفتند: آره. ترکه گفت: خوب من ندیدم. 

تهرونیه میره قهوه خونه؛یه مگس ته فنجونش میبینه؛قهوه چی رو صدا میکنه ومیگه:یه مگس ته فنجون منه؛این چه معنی میده؟قهوه چی میگه:من از کجا بدونم من که فالگیر نیستم!!!؟ 

پیرزنی همه دندوناشو کشیده بود به جز یکی؛ازش میپرسن:مادر چرا این یه دندونو گذاشتی باشه؟میگه:آخه میخوام باهاش چادرمو نگه دارم!! 

ترکه میخواسته بره استادیوم تیم ایران رو تشویق کنه؛میره جلوی استادیوم؛به فروشنده ای که جلوی استادیوم بساط پهن کرده میگه:آقا یه پرچم ایران بدید؛فروشنده یه پرچم ایران بهش میده؛ترکه یه مقدار به پرچم نگاه میکنه؛ میگه:آقا ببخشید رنگ دیگشو نداری!!! 

 




:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: